دیشب یکی از طاقت فرساترین شبهای خوابگاه بود

ازصبح تو واحد پرنده پرنمیزد یه من بودم ویه هم اتاقی جان

بقیه هم اتاقیها امتحاناشون تموم شده چندروزه رفتن خونه

فضای غم باری داشت بلوکمون

هوا بارونییی

ذهنم هرجایی میرفت جز درس

امتحان داشتیم امروز، باید میخوندم

از ساعت ۴ بعدازظهر شروع کردم وباخیال خوش که تموم میشه آروم آروم جزوه هارو ورق میزدم

چندساعتی گذشت ،شام خوردیم.

درد دستم که از صبح شروع شده بود دیگه بدترشد وزده بود ساعد وبازوم وبعد هم عملا نمیتونستم بشینم گردنمم درد میکرد

همینطور پیش رفت

نخواستم مامان بابام نگران شن زنگ زدم خواهرم گفتم بهش که آیا میتونه مساله ی جدی باشه یانه یا تجربه داشته برام مسکن پیشنهادبده

یه چیزایی گفت وتوصیه کرد بجای قرص استراحت کنم

فرصت برای استراحت نبود

همش بین دراز کشیدن ونشستن بودم تا بالاخره خسته شدم وگفتم دیگه میخوابم صبح بیدارمیشم بقیه ی جزوه رومیخونم

درحالیکه نصف بیشتر مطالب مونده بود!!.

فکر کردم باخوابیدن بهترمیشم

ساعت ۳ونیم بود بیدار شدم

اصلانمیتونستم بشینم دستم بدجورتیر میکشید مجبورا دراز کشیدم وتوخواب وبیداری داشتم جزوه میخوندم،تموم هم نشد

یو تومسیر دانشگاه داخل سرویس خوندم

عملا داشتم برای افتادن میرفتم سرجلسه

حتی به اینم فکرکرده بودم که به استاد بگم یبار دیگه ازم امتحان بگیره!

رفتیم سرجلسه امکان تقلب که وجود نداشت به لطف مراقب هرکولمون!!

برگه رو گرفتم با دیدن سوالا تاحد زیادی ریلکس شدم حداقل ۸۰ درصد سوالارو یادم بود با شونه دردی که همچنان داشتم سریع نوشتم وبرگه رو تحویل دادم

همچنان درد دارمهم اتاقی که دیشب وصبح حال منو دیده بود به محض رسیدن گفت پاشو بریم دکتر نگرانتم حالت خیلی بده هاا! حمله قلبی نباشه یوقت،دست چپته خطرناکه!

خندیدم بهشنمردیم ونگرانی ایشونو هم دیدیم

گفتم بهش بیخیال خوب میشم یه امتحان دیگه مونده اونم بدم دیگه میرم خونه مشکلی هم باشه همونجا حلش میکنم

گفت پس اگه خوبی ظرفا نوبت تو بود فکر کنم

راس میگفت

خلاصه رفتم اونارم با دست معیوبم شستم!

حوصله ی دیدن ظرف کثیف رو کف اتاق نداشتم مخصوصا که تعدادشون هم کم بود فرصت خوبی بود

وبعد اون اومدم استراحت کنم بلکه یکم بهترشم.

یادم میاد کنکور آخرم انقد نشسته بودم برای درس خوندن وشبا رو زمین خوابم میبرد وهمش بخاطر آزمونا گردن درد تحمل میکردم 

یه روز احساس کردم سمت چپ سرم پوستش بی حس شده دست زدم دیدم واقعا اینطوره!!گردنمم درگیر شده بوداز همون موقع یه رگ به نسبت بزرگ هم تو اون منطقه سرم برجسته شده بود نمیشد دیدش ولی با کوچکترین لمس حسش میکردم واقعا عذاب آور بود برام 

به خانواده گفتم باخنده که یوقت نگن دوکلوم درس خونده داره لوس میشه برای ما اوناهم دمشون گرم جدی نگرفتن وگفتن خوب میشی همش بخاطر کنکور وحال وروزته!

بله واینگونه شد که من دوبار دچار حس های عجیب و دردناکی شدم

وپیگیرش هم نشدم که مشکل شاید جدی باشه

امیدوارم امروز حالم بهترشه یکم زودتر شروع کنم درسو

آخرین امتحان ترم ۱ روهم بدیم تموم شه بره

انتخاب واحدامون روهم انجام دادیم

ترم ۲ ترم سختی خواهدبود برامون

امیدمون به خداس فقط


 + دردش شدید تر شداز صبح!چندساعت خواب هم نتیجه نداد عملا نمیتونم برای امتحان فردا بخونم
من چجوری فردا باکلی چمدون وبار برم ترمینال!
خدایا فقط یه روز.

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها